احساس میکنم به مجلس ترحیمیدعوت شدهام و باید برای آبرو داری جلوی خانواده متوفی هم که شده برای لحظاتی از خاطرات خوشی که با «مدرسه» داشتم سخن بگویم. اما چشمم میافتد به لاشه در گرمای هوا متعفن شدهای که با لبخند بر لب خشکیده؛ دندانهای تیزش را در چشمانم فرو میکند. وقتی حاضر نیستم در ۳۷ سالگی هم وقتی برای سخنرانی یا کارگاه دعوت میشوم پا به مدرسه بگذارم، یعنی زخمیکاری از دبستان و دوره راهنمایی در دهه شصت و اوایل هفتاد بر جانم نقش بسته. وقتی حتی برای یک ثانیه حاضر نیستم به آن روزهای ابری باز گردم، یعنی مدرسه «متجاوزی» بود به روان کودکیام. مدرسه در ایران اولین محل برای آموزش ریاکاری بود و هست. اولین جایی که یاد کودکان میداد برای بقا باید «رقابت» کنی و «بهترین» باشی. پسوند «ترین» را جوری با آب طلا بر وجود ما صرف کردند که تا چند دهه بعد آن باید کلی هزینه مشاوره و درمان بدهیم تا از تله «کمال طلبی» رها شویم. مدرسه اولین مکانی بود که برای تخلیه انرژیهای کودکانهمان با برچسب «شیطان» و «بازیگوش» طبقه بندی شدیم و انقدر از این برچسبها هراسیدیم که هرگونه تحرک و ورزش برایمان نوعی ابتذال شد. مدرسه اولین جایی بود که جاسوسی از همسالان و تفتیش حریم خصوصی را قبح زدایی کرد. مدرسه اولین جایی بود که بینش «بردگی» و «اطاعت بدون چون و چرا و پادگانی» را توجیه کرد و به آن قداست بخشید. مدرسه اولین فضایی بود که قوای زیبایی شناسی طبیعی کودکان را مذموم شمرد و با بازخواست و تعهد گیری هر گونه ذوق پروری غیر متعارف را خشکاند. مدرسه اولین جایی بود که برای بروز خلاقیت متر و معیار «مصلحت» تبیین کرد. مدرسه اولین جایی بود که «اخلاق» را مبتنی بر تایید بیرونی نه خودانگیختگی و وجدان درونی تباه کرد. چرا باید برای مرگ مدرسه مبهوت باشیم وقتی سمیکه چندین دهه در جان زیست علمیو اخلاقی نهاد مدرسه تزریق کردهاید اثر کرده است؟ به گمانم به جای نشست و همایش راه انداختن و از «مرگ مدرسه» گفتن، بهتر است صاحبان این عزای ملی قبل از مرگ خود به فکر عذرخواهی و جبران این فاجعهای که ساختند و الان به دنبال دلایل آن میگردند باشند./
منبع: اصفهان زیبا